دسته‌ها
فیلم یادداشت

The Depp

حضرت جانی دپ

والدین ما همیشه از اسطوره ‌های سینمای زمان جوانیشان یاد می‌کنند،از برت لنکستر ، جان وین ،سوفیا لورن وخیلی‌های دیگر،به اعتقاد من اگر در آینده بخواهم برای نسل بعد از خودم از یک اسطوره‌ی سینمای زمان نوجوانی و جوانی‌ام صحبت کنم قطعا جانی دپ یکی از گزینه‌های احتمالیم خواهد بود.

اولین بار بازی‌‌‌‌اش در نقش سوینی تاد آرایشگر مسحورم کرد،البته قبلا هم فیلمهایش را دیده بودم ولی با سویینی تاد بود که عاشقش شدم،خصوصا سکانسی که بعد از بازگشت از تبعید برای اولین بار تیغهایش را بدست گرفت،بعد هم بازی بی‌نقصش در finding neverland،و بعد از آن دیگر جانی دپ رفت بالای جدول بهترینها در ذهنم.

Still of Johnny Depp and Freddie Highmore in Finding Neverland

فرقی نمی‌کند صدای رانگوی آفتاب‌پرست باشد یا دانی براسکوی پلیس مخفی،جک اسپاروی دزد دریایی باشد یا یک خبرنگار دائم الخمر،جانی دپ همیشه عالیست،وقتی تیم برتون بزرگ این همه از او تعریف می‌کند مگر جای شکی می‌ماند؟جانی دپ از معدود هنرپیشگانی‌ست که اگر امکان تماشای فیلمی با بازی او را داشته باشم بدون لحظه‌ای تردید به تماشایش می‌نشینم،آنقدر بازی‌اش عالیست که بعد از تماشای فیلم،چه شاهکاری مثل ادوارد دست‌قیچی باشد،چه فیلم متوسطی مثل خاطرات یک الکلی می‌توانید مطمئن باشید یکی از پررنگترین چیزهایی که از فیلم به یاد خواهید داشت بازی جانی دپ است.

تولد ۴۹ سالگی جانی دپ،یگانه جذاب هالیوود،خوشتیپ‌تر از جورج کلونی،اسطوره‌ی سینمایم مبارک.

دسته‌ها
یادداشت

توت

شاخه‌ای از درخت توت

بهار فصل خیلی چیزهاست،مثل سبز شدن درختان و درآمدن گلها و این قبیل مزخرفات شاعرانه که به هیچ دردی نمی‌خورند،به غیر از آن بهار فصل یک چیز خیلی مهم است،توت،و ایضا شاتوت.
هر وقت حرف توت می‌شود به یاد خانه پدربزرگ مرحومم می‌افتم که پارسال فروردین تنهایمان گذاشت،پدربزرگم سالها قبل یک درخت توت جلوی خانه‌اش کاشته که همیشه توت نوبرانه مان را تامین می‌کند،فقط کافیست کمی دست دراز کنی یا اگر خیلی جرات داری با یک نردبان فرسوده به بالای پشت بام بروی.
یک جای دیگر در دنیا فقط هست که توتهایش به اندازه توتهای درخت پدربزرگم مزه می‌دهد،درختان توت روستای آبا اجدادی مان که در پست قبلی ذکر خیرش رفت،آنجا توتها عین مال شهر ما ریز نیست،گاهی از دو بند انگشت هم درشتتر و درازتر است،البته هنوز آنجا فصل توت نشده که برویم زیر درخت همیشگمان و پارچه ای بگیریم  و یکنفر بفرستیم بالای درخت برای تکان دادن و یک دل سیر توت بخوریم.
با این که شاتوت هم خوشمزه است ولی من اصلا دوستش ندارم،دستهای آدم را رنگی می‌کند همان توت سفید و شیرین را ترجیح می‌دهم.

دسته‌ها
یادداشت بررسی

چرا لوله خودکار بیک سوراخ دارد

اگر در بخش فارسی زبان شبکه‌های اجتماعی بگردید این سوال گویا دغدغه ذهنی بسیاری از کاربران است،خودم هم از بچگی این سوال همیشه ذهنم را مشغول کرده بود برای همین در اینترنت به دنبال جوابش گشتم.
در سایتهای پاسخگویی به سوالات و یکی دو فروم علمی بسیاری اینگونه جواب داده بودند که این سوراخ باعث برابر ماندن فشار هوا در داخل و خارج لوله خودکار می‌شود که در نتیجه در اثر فشار هوا جوهر از درون خودکار به نوک آن منتقل می‌گردد.بخش اول این پاسخ کاملا درست است و وظیفه منفذ روی لوله خودکار واقعا برابر نگه داشتن فشار هواست اما بخش دوم درست نیست زیرا مکانیسم نوشتن در خودکارهایی مانند بیک (که اصطلاحا ballpoint pens نامیده می‌شوند) ربطی به فشار هوا ندارد(اگر روی سوراخ چسب بزنید باز هم خودکار می‌نویسد) و جاذبه در مکانیسم این خودکارها نقش اصلی را ایفا می‌کند(به همین دلیل این خودکارها در فضا نمی‌نویسند).
خود شرکت بیک در بخش سوالات متداول سایت رسمی‌اش اینگونه به سوال سوراخ روی بدنه خودکارهای بیک برای چیست پاسخ داده است: «برای مساوی نگه داشتن فشار هوای داخل خودکار با فشار هوای بیرون خودکار،سوراخها و منافذ روی بدنه خودکار اساسا به جلوگیری از جوهر پس دادن خودکارها کمک می‌کنند،تقریبا نود درصد تمام خودکارها برای جلوگیری از جوهر پس دادن منفذ دارند،خودکارهایی هم که بدنه‌ای بدون منفذ دارند حاوی سیستم جوهر ایزوله و تحت فشارند.»
در یک کلام سوراخ روی بدنه فقط برای جلوگیری از جوهر پس دادن خودکار در اثر اختلاف فشار بین هوای داخل و خارج خودکار است.این سوال در بین خارجی ها خیلی مطرح نیست و دغدغه‌ی آنها این است که بر سر خودکارهای بیک چه بلایی می‌آید؟آیا به طور جادویی غیب می‌شوند؟خودم هیچوقت یادم نمی‌آید که خودکار بیکی را داخل سطل آشغال انداخته باشم،اکثرا به طور مرموزی ناپدید شدند.

دسته‌ها
یادداشت

پیرمرد و فرمان صوتی

یک بار در معیت فامیل مشغول سیر و سیاحت روستایی به نام نکارمن از توابع شهرستان شاهرود بودیم.جای قشنگ و خوش آب و هوایی بود،نزدیک غروب بود و پیرمردی گله اش را از چرا بر می‌گرداند،یکدفعه گوسفندهایش تغییر جهت دادند و راهشان را کج کردند،واکنش پیرمرد خیلی جالب بود،یک کلمه خیلی کوتاهی در حد سه حرف گفت که نفهمیدم چه بود ولی سی تا گوسفند را همزمان وادار کرد نود درجه تغییر جهت دهند.خودم مطمئنم اگر یک چوب داشتم و کلی هم عربده می‌کشیدم چند ساعتی طول می‌کشید تا بتوانم کاری را که پیرمرد با یک کلمه به لهجه محلی خودش انجام داد انجام دهم.از آن پیرمردهای بود که وقتی می‌بینی شان از بس سر حال و قبراقند از خودت و بی حالی ات خجالت می‌کشی،از همانها که نسلانش رو به انقراض است.

دسته‌ها
نق یادداشت

91نامه

این روزهایم از این جهت برایم اهمیت دارن که الان می‌شود گفت که مدتی از سال جدید گذشته و می‌توان تا حدی آن را با سال قبل مقایسه کرد،در خیابان که ول می گشتم به این نکته پی بردم هنوز نسل این جوانکهایی که شیشه ماشین را می‌دهند پایین و صدای آهنگ را می‌دهند بالا منقرض نشده،نکته مورد توجه در مورد این موجودات این است که فرقی نمی‌کند که چه چیزی پخش می‌کنند،نوحه و رپ و پاپ و کلاسیک و سنتی را به یک چشم نگاه می‌کنند و این عدالتشان در موسیقی ستودنیست.

پارسال همین موقع ها میوه های نوبرانه بهاری خیلی گران بودند،امسال هم به همان شکل پارسال است فقط فرقش این است که خیلی گرانترند،یکی از چیزهایی که هیچ وقت درکش نکردم این است که چرا آدم باید برای یک میوه نوبرانه که معمولا چندین برابر قیمت است کلی پول بدهد،در حالی که همان میوه را چند روز بعد می‌تواند با قیمت معقول و کاملا رسیده بخرد؟لابد در خوردن نوبرانه اش لذتی است که از درک بنده خارج است.

از بعد از هدفمندی یارانه ها یک تضادی در نان خریدن که گاهی اوقات بر دوش بنده است به وجود آمده که خیلی خوشحالم می‌کند،قبلا مجبور بودم گاهی اوقات تا یک ساعت صف وایستم تا نان بخرم،الان نانها در نانوایی مجبورند تا یک ساعت صف بکشند تا شاید یکی بخردشان،نانوایی سر کوچه مان مثال خیلی خوبی برای این تضاد است،چون کیفیت نانش خوب نیست همیشه نانها در آن صف بسته‌اند.این تضاد خوشحال کننده همچنان از سال پیش پا برجا مانده بود.

یک گروه خیلی نامرد وجود دارند که جلوی دکه روزنامه فروشی جمع می‌شوند و با وجود سنگینی نگاه روزنامه فروش فقط تیترها را می‌خوانند و می‌روند،این گروه هم هنوز منقرض نشده بودند،بنده در این یک مورد خیلی متمدنم،همیشه روزنامه می‌خرم،ژول ورن یک جمله خیلی خفن دارد که می‌گوید کتابی که ارزش خواندن دارد ارزش خریدن هم دارد،به نظرم این جمله برای روزنامه هم صادق است،آدم باید هر روز یک روزنامه بخرد،کار ندارم که تویش چه نوشته،دروغ است یا راست،همین که هر روز روزنامه ای است که بتوان خواند خودش خیلی نکته مهمی است.

هر چیزی را که نگاه می‌کنم عین پارسال است،فقط نود را کرده اند نود و یک و بنرهایی در رابطه با اسم امسال به جای سال قبلی به دیوارها کوبیده اند.آخر هم نفهمیدم که چند روز پیش آن حرفهایی که می‌زدیم چه شد؟که مثلا نوروز است و بهار و فصل نو شدن و الخ؟ما که همان آدمهای سال قبلیم،چیز زیادی هم به آن صورت عوض نشده.البته شاید زود باشد برای این حرفها،هنوز کلی تا آخر سال مانده،شاید همه چیز قرار است چند روز مانده به تمام شدن سال عوض شود.

دسته‌ها
یادداشت

آرزویی که برآورده شد

الان عنوان این مطلب را که می‌خوانید حتما دارید به این فکر می‌کنید که مثلا به دستاورد عظیمی دست پیدا کردم،یا یک چیز با عظمتی برایم اتفاق افتاده،یا چه می‌دانم از بانک کلی پول برنده شدم و از این فانتزیها و آرزوهای دست نیافتنی،نه خیر از این خبرها نیست،یک چیزی بود که حسرتش روی دلم مانده بود،هر وقت که با ماشین با خانواده از جایی بر می‌گردیم همیشه من باید از ماشین پیاده شوم و در را باز کنم(این نکته را هم می‌گویم که رانندگی بلد نیستم و طبعا در این سناریو در نقش راننده نیستم) و بقیه منزل داخل ماشین به وارد منزل می شوند در حالی که بنده نقش دربان خانواده را دارم.همیشه دلم می‌خواست یکبار سوار بر ماشین به داخل حیاطمان بروم،بالاخره دیروز این اتفاق افتاد و بنده به این آرزوی خود رسیدم.

مگر آدم چند بار در زندگی آرزویش برآورده می‌شود ؟آن هم آرزویی تا این حد شخصی که واکنش دیگران به آن فقط چشم غره رفتن است و درک نکردن؟ هر کسی این آرزوهای کوچک آدم را درک نمی‌کند،هرچند همه یکسری از این آرزوهای فسقلی برای خود دارند،آرزوهایی که حال آدم را از برنده شدن در قرعه کشی بانک هم بیشتر خوب می‌کند،گرچه اگر فردا که تاثیر این آرزو تمام شد از من سوال کنید احتمالا همان برنده شدن در قرعه کشی بانک را ترجیح می‌دهم.

دسته‌ها
نق یادداشت

قانون اول :جسم حالت سکون یا حرکت خود را به صورت یکنواخت با سرعت ثابت روی خط راست حفظ می‌کند،مگر آنکه از خارج بر آن نیرویی وارد شود.

این را نیوتون خیلی سال پیش از خودش درکرده،البته به سادگی درکردن گفتن من نبوده و کلی زور زده و آثارالباقیه زور زدنش به صورت انبوهی از محاسبات و اثباتهای ریاضی و ایضا فیزیکی باقی مانده،کلا نظر من را اگر بخواهید(که معمولا هیچکس نمی‌خواهد) نیوتون موجود بیکاری بوده و در زندگی‌اش جز زجر دادن دانش‌آموزان دبیرستانی نسلهای بعد از خود هیچ کاری نکرده و متاسفانه بشریت این کار وی را به اشتباه خدمت به علم می‌نامد،البته اختراع این دریچه هایی که در بلاد کفر برای عبور و مرور حیوانات خانگی روی درهای ورودی تعبیه می‌کنند را به وی نسبت می دهند که اگر اینگونه باشد حداقل ای یک کار مفید را نیوتون در طول زندگی‌اش داشته.از این مزخرفاتی که در باب نیوتون گفتم که بگذریم می‌رسیم به آنکه من چرا به این قانون فیزیکی بند کرده‌ام،بنده به این نتیجه رسیدم که این قانون صرفا فیزیکی نیست و کلی نمود عینی در زندگی دارد،با یکی دو مثال عینی بی ربط موضوع را بازتر می‌کنم.همسایه بقلی ما دو تا توله انسان به عنوان پسربچه در خانه نگه می‌دارد،این دو توله به جای خیلی کارهای منطقی که با توپ فوتبال می‌توان انجام داد آنرا به طور پیوسته به طرف در حیاتشان شوت می کنند،زمان این کار احمقانه شان هم روزانه بین ساعات یک تا شش بعد از ظهر است،این دو توله انسان این وضع احمقانه را حفظ خواهند کرد مگر آنکه من به عنوان یک نیروی خارجی روزی بر فراخی خود غلبه کنم و در خانه شان را بزنم و نفری یک کشیده آبدار با صدای دالبی ساراند به آنها اهدا کنم،همسایه های دیگر هم گویا به فراخی دچارند چون این توپ بازی دیوانه‌وار همچنان ادامه دارد،یا یک پیرزنی دو خانه آنطرفتر زندگی می‌کند که همیشه جلوی در خانه‌اش نشسته است و من هر وقت که بیرون می‌روم مجبورم به وی سلام کنم،این موضوع از آنجایی که یک آدم جامعه گریزم آزارم می‌دهد و از آنجایی که هیچ عامل خارجی نیست که به آن پیرزن نیرو وارد کند وی همچنان به صورت یکنواخت با سرعت ثابت سر جای خود می‌نشیند و من همچنان مجبورم که سلام کنم،البته شاید اجل روزی به عنوان عاملی خارجی در این معادله شرکت کند.از این مثالها مطمئنا شما هم فراوان سراغ دارید،خلاصه مطلب اینکه زندگی حالت سکون نکبت‌بار یا حرکت نکبت‌بار خود را به صورت یکنواخت با سرعت ثابت روی مسیر مستقیم،یکطرفه و نکبت‌بار خود ادامه می‌دهد مگر آنکه از خارج یا حتی داخل به آن نیرویی وارد شود.

پ.ن:دو پست دیگر در باب ارتباط دو قانون دیگر نیوتون با زندگی در راهند.

دسته‌ها
یادداشت

درسنامه

به تازگی با یک سایت آموزش از راه دور از طریق ایمیل آشنا شده ام که خیلی ازشان خوشم آمده،معلوم است خیلی آدمهای فهمیده ای اند و می دانند که چه می کنند و برای کارشان حسابی ارزش قائل اند،فضای وب فارسی را هم بگردید جز تعریف چیزی ازشان پیدا نمی کنید،بنده هم در راستای پر کردن بهینه اوقات و فراغت  برای اینکه پستهایی که درباره ی فیلم هایی که می بینم می نویسم کیفیت بالاتری داشته باشد در دو دوره آموزش از راه دور آموزش مقدماتی سینما و وبلاگ نویسی شان شرکت کردم،کاملا رایگانند و برای تشکر از زحماتشان هم از آنجایی که کار زیادی از دستم بر نمی آمد بنرشان را همین بغل وبلاگم گذاشتم،شما هم اگر عضو نیستید عضو شوید روزی یک ایمیل خواندن نمی کشدتان،تازه گواهی پایان دوره هم می دهند.بعدا حتما در بقیه دوره هایشان هم شرکت می کنم و امیدوارم که پاینده و موفق باشند و کاری که شروع کرده اند همیشه ادامه یابد.

دسته‌ها
نق یادداشت

سیزده بدر مزخرف است

امروز سر ساعت هفت صبح بیدار شدم،کمی قبل از هشت صبح دم در دبیر ریاضی محترم بودم و از هشت تا نه و نیم هم خیلی شیک کلاس ریاضی برگزار شد،به رسم ادب روز قبل به دبیر محترم زنگ زدم که یک وقت احیانا به برنامه سیزده بدرش گند نزنم،دبیر محترم ولی برنامه ای نداشت و کلاسم برگذار شد.و بدین سان مزخرف ترین سیزده بدر(یا به در یا هر کوفتی که نوشته می شود) عمرم آغاز گشت به نامیمنت و نامبارکی.در راه رفت و ایضا برگشت شاهد یک رسم من درآوردی مزخرف بودم،ملت سبزه ها را روی کاپوت یا صندق عقب می گذاشتند تا در راه بیافتد تا از دستش خلاص شوند(خلاصه سبزه به در می کردند) و خوب به دلیل ساختار آیرودینامیک ماشینها سبزه ها خیلی دوام نمی آورند و همان داخل شهر می افتند و شهر هم طبعا به گند کشیده می شود،خدا لعنت کند کسی را که این رسم مزخرف را راه انداخته،هم شهر کثیف می شود و هم کلی غلات و حبوبات می رود زیر چرخ ماشینها.خوب شما که دارید به بیرون شهر و دامن طبیعت می روید،در راه حتما گله گاوی گوسفندی چیزی هست سبزه را آنجا پرتاب کنید حداقل یک فیضی هم چهارپایان محترم ببرند،یا همان دامن طبیعت را یک دو سانتی سوراخ کنید و سبزه‌تان را بکارید، نمی‌میرید که،بگذریم،امروز ملت می روند تا به بهانه رسمی کهن با طبیعت هم آشتی کنند،احتمالا از طبیعت بپرسید خودش خیلی راضی به آشتی کردن نیست و همان دوری و دوستی را ترجیح می دهد به این لکه دار شدن دامنش،از این باب هم بگذریم که قبلا درباره اش مخ به اندازه کافی خورده شده،می رسیم به اینکه چرا از نظر بنده سیزده بدر مزخرف است،به نظر من عدد سیزده اصلا و ابدا نحسی ندارد که بخواهد به در شود،عددی است مثل اعداد حقیقی دیگر،به شخصه عدد سیزده را دوست دارم و اگر مثلا در امتحانی ،مصاحبه ای،قراری چیزی نوبت سیزدهم به من برسد خوشحال هم می شوم(کلا خرافاتی نیستم،بر خلاف خانواده و خویشاوندان محترم)،اصلا شاید روزی خانه ای خریدم که پلاکش سیزده باشد،یا همینطور ماشینی که دو رقم آخر پلاکش سیزده باشد،وقتی سیزده برایم نحسی ندارد پس طبعا به در کردن نحسی‌اش هم برایم معنی ندارد،به علاوه دامن طبیعت از دست من یکی حداقل آسوده خاطر است.این سیزده بدر مزخرفم هم تا آخر شب احتمالا مخلوطی از وبگردی و درس خواندن خواهد بود، دقیقا به مزخرفی روزهای قبل تعطیلات نوروزم،سیزده بدر سالهای قبل یک حس ناراحت کننده برایم داشت،حس اتمام تعطیلاتی که دوستش داشتم،ولی خوب دو سالی است که نوروز برایم خیلی مهم نیست که بخواهم نگران تمام شدنش هم باشم،ولی اگر برای شمایی که این مزخرفات را خواندید مهم است،امیدوارم تعطیلات خوبی را سپری کرده باشید و در این روز در امر خطیر بع در کردن نحسی سیزدهتان موفق بوده باشید.

دسته‌ها
نق یادداشت

در راستای حمایت از آدامس شیک

در راستای حمایت از آدامس شیک به عنوان یک تولید ملی بنده دیگر بزاق خود را به آدامسهای اجنبی آلوده نمی کنم. آدامسهای اجنبی در بلاد کفر تولید می شوند و معلوم نیست که چی داخلشان است ولی آدامس شیک ساخت وطن خودمان است و معلوم است که داخلش هیچی نیست،عین دل ما صاف و ساده است.چندین طعم مختلف هم دارد و می تواند در رقابت ناعادلانه با آدامسهای خارجی مرد و مردانه بایستد، به قول بزرگی مشکل پول خرد نداشتن کاسبها را هم که حل کرده(البته در حل این معضل اجتماعی کبریتهای ساخت وطن هم نقش خطیری ایفا می کنند).هیچ آدامسی هم در عالم وجود ندارد که بتواند عین آدامس شیک در برابر بزاق از خود مقاومت نشان دهد و جویدنش انقدر طول بکشد.اصلا زنده باد آدامس شیک،وقتی آدامس شیک می جود آدم در واقع دارد پکیج چایلدهود نوستالوجیای خود را می جود.